تضاد (منطق)تضاد، اصطلاحی در منطق و فلسفه بوده و از اقسام تقابل میباشد. فهرست مندرجات۲ - انواع تضاد ۲.۱ - اهمیت تضاد در مفاهیم ۲.۲ - نوعی دیگر از تضاد ۳ - تضاد در مفاهیم ۳.۱ - ارسطو ۳.۲ - فارابی ۳.۳ - ابن سینا ۳.۴ - شیخ اشراق ۴ - صدرالدین شیرازی ۴.۱ - علامه طباطبائی ۵ - تضاد در قضایا ۵.۱ - ارسطو ۶ - تضاد منطقی ۷ - تضاد به معنای ناسازگاری ۷.۱ - تضاد منطقی یا فلسفی ۸ - فهرست منابع ۹ - پانویس ۱۰ - منبع ۱ - اصطلاح نخستیندر تاریخ منطق ، نخستینبار ارسطو تضاد را به عنوان اصطلاح، تعریف و تبیین کرد. او در آثار منطقی و فلسفیاش آرای خود را درباره تضاد و ویژگیهای آن مطرح کرد. این آرا سرآغاز ملاحظات و مداقههای منطقدانان و فلاسفه بعد از او شد. ۲ - انواع تضاددر آثار منطقی ارسطو، و به پیروی از او در آثار فلاسفه و منطقدانان مسلمان ، تضاد بر دو گونه است: تضاد در مفاهیم (بسایط یا مفردات) و تضاد در قضایا . [۱]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
[۲]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۱۰۵، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
[۳]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، ج۱، ص۵۸، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۷ ش.
[۴]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، ج۱، ص۹۷، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۷ ش.
[۵]
حسن بن یوسف علامه حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، ج۱، ص۳۲، قم ۱۳۶۳ ش.
[۶]
حسن بن یوسف علامه حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، ج۱، ص۷۴، قم ۱۳۶۳ ش.
تضاد در مفاهیم را «تقابل به تضاد» و تضاد در قضایا را «تقابل تضاد» نیز نامیدهاند. [۷]
محمد خوانساری، فرهنگ اصطلاحات منطقی، ج۱، ص۶۵ـ۷۰، تهران ۱۳۷۶ ش.
۲.۱ - اهمیت تضاد در مفاهیممنطقیان و فلاسفه به تضاد در مفاهیم بیشتر از تضاد در قضایا پرداختهاند، به طوری که میتوان ادعا کرد تضاد در قضایا به همان وضعی که ارسطو در کتاب عبارت آورده، باقی مانده است. شاید علت آن، مناسبت بیشتر بحث تضاد در مفاهیم با دیگر مباحث فلسفی باشد. ۲.۲ - نوعی دیگر از تضاددر میان اندیشمندان معاصر فلسفه اسلامی ، مرتضی مطهری نوع دیگری از تضاد فلسفی را، که به معنای ناسازگاری است، در کتاب اصل تضاد در فلسفه اسلامی مطرح کرده است. ۳ - تضاد در مفاهیمارسطو در کتاب مقولات [۸]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۶۳، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
تضاد در مفاهیم را از اقسام تقابل و قسیم تقابل سلب و ایجاب ، تقابل تضایف و تقابل ملکه و عدم دانسته است.به گفته وی، [۹]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
در تقابل تضایف ماهیت هر یک از دو طرف تضایف با قیاس به دیگری شناخته میشود، مانند علم و معلوم که ماهیت هر کدام با توجه به دیگری آشکار میشود، اما در تقابل تضاد برای شناخت ماهیت هر یک از دو طرف تضاد به شناخت طرف مقابل نیازی نیست.۳.۱ - ارسطوبه نظر ارسطو [۱۰]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۶۳ـ۶۴، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
تضاد در مفاهیم بر دو گونه است: ۱) تضادی که بین دو طرف آن حد یا حدود متوسطی وجود دارد، مانند سیاهی و سفیدی که رنگهای دیگری نیز غیر از این دو رنگ موجود است و لازم نیست که جوهر معروض به سیاهی و سفیدی حتماً به یکی از این دو رنگ متصف باشد، ولی اجتماع دو رنگ مذکور در زمان و در موضوع (معروض) واحد ممکن نیست. ۲) تضادی که میان دو طرف آن، متوسطی قابل تصور نیست و موضوع در هر حال باید به یکی از این دو متصف باشد، مانند زوج و فرد، بیماری و تندرستی.با توجه به تقسیمات و مثالهایی که ارسطو آورده است، روشن میشود که از نظر او وجودیبودن دو طرف تضاد لازم نیست، بلکه اگر یک طرف وجودی و طرف دیگر عدمی باشد، برای صدق تضاد کافی است. بدین ترتیب، وی [۱۱]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۶۷ـ ۶۸، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
برای تمیز مصادیق تضاد از مصادیق ملکه و عدم ملکه ملاکی عرضه میکند دایر بر اینکه تضاد میان دو معنایی است که بالفعل در یک موضوع موجود نشوند، بلکه موضوع بالقوه به هر کدام متصف شود و انتقالش از یکی به دیگری محال نباشد، خواه هر دو معنی وجودی باشند (مانند سیاهی و سفیدی) خواه یکی از این دو امر وجودی و دیگری عدمی باشد، اما در ملکه و عدم ملکه، انتقال از ملکه به طرف عدم ملکه ممکن است و عکس آن اتفاق نمیافتد.ارسطو در مثالهایی که ذکر کرده، تضاد را نه تنها میان اعراض، مثل سیاهی و سفیدی، بلکه میان عرضیات مانند سیاه و سفید و همچنین در جواهر جاری دانسته است. [۱۲]
ارسطو، مابعدالطبیعة، کتاب ۱۰، فصل ۴، ۱۰۵۵ الف، س ۲۵ـ ۳۵، ۱۹۹۳.
ارسطو در کتاب متافیزیک [۱۳]
ارسطو، مابعدالطبیعة، کتاب ۱۰، فصل ۳، ۱۰۵۴ ب، س ۳۰، ۱۹۹۳.
[۱۴]
ارسطو، مابعدالطبیعة، کتاب ۱۰، فصل ۴، ۱۰۵۴ الف، س ۳۵، ۱۹۹۳.
اشاره کرده که بین دو طرف تضاد باید غایتِ خلاف باشد.همچنین از نظر او [۱۵]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۷۰، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
دو طرف تضاد میتوانند تحت جنسی واحد یا تحت دو جنس متفاوت باشند و لازم نیست که تحت جنس قریبی داخل شوند، بلکه حتی هر کدام میتوانند یک جنس باشند، مثلاً سفید و سیاه تحت جنسی واحد (رنگ) هستند، اما عدل و جور تحت دو جنس متضادند؛ جنس عدل، فضیلت است و جنس جور، رذیلت.خیر و شر نیز تحت جنسی واحد واقع نمیشوند، بلکه این دو، دو جنس برای اشیا هستند. ۳.۲ - فارابیفارابی تضاد را دقیقتر از ارسطو تعریف کرده است، تعریف وی بعدها راهگشای ابن سینا و دیگر فلاسفه مسلمان شد. به گفته فارابی، [۱۶]
محمد بن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، ج۱، ص۶۹، چاپ محمدتقی دانش پژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
تضاد میان دو امر، با موضوع واحد، است و میان دو طرف تضاد، در وجود، غایت بُعد است و هر کدام از نظر تباین در طرف اقصا نسبت به دیگری قرار دارد.از نظر فارابی [۱۷]
محمد بن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، ج۱، ص۷۰ـ۷۱، چاپ محمدتقی دانش پژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
نیز دو طرف تضاد، گاه تحت یک جنس قریب واقع میشوند، گاه تحت دو جنس متضاد که خود دو نوع متوسط از جنس واحدند و گاه تحت دو جنس که خود اجناس اشیا هستند.از مثالهای فارابی، [۱۸]
محمد بن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، ج۱، ص۷۱، چاپ محمدتقی دانش پژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
از جمله عدل و جور و خیر و شر، نیز میتوان دریافت که او هم مانند ارسطو وجودیبودن دو طرف تضاد را لازم نمیدانسته است.۳.۳ - ابن سیناابن سینا [۱۹]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۴۱ـ۲۴۹، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
[۲۰]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۶۰ـ ۲۶۵، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
بیش از همه فلاسفه و منطقدانان مسلمان به مبحث تضاد پرداخته است.وی در کتاب مقولات شفا [۲۱]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۴۸، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
[۲۲]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۶۴، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
تعریف ارسطو را از تضاد، متعارف عوام اهل منطق و مناسب حال مبتدیان دانسته و تعریف خود را از تضاد، تعریف خاص و حقیقی معرفی کرده است. [۲۳]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، ج۱، ص۵۵، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۷ ش.
ابن سینا دو قید را به تعریف ارسطو افزوده است: ۱) تضاد تنها میان دو امر وجودی است و موارد دیگر از تقابل میان یک امر وجودی و یک امر عدمی تحت تقابل سلب و ایجاب یا ملکه و عدم ملکه قرار میگیرند. [۲۴]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۴۸، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
[۲۵]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۶۵، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
[۲۶]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، ج۱، ص۵۴ ۵۸، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۷ ش.
۲) تضاد به اعراض اختصاص دارد، زیرا در تضاد، وحدت موضوع شرط است. [۲۷]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۲۶۴، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
البته وی [۲۸]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۲، ص۱۰۵ـ۱۰۶، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
با استفاده از واژه موضوع به جای واژه محل در تعریف تقابل، تضاد را به صوَر نیز تعمیم داده است. [۲۹]
بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، ج۱، ص۳۰۷، تصحیح مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ ش.
[۳۰]
محمدحسین طباطبائی، بدایة الحکمة، ج۱، ص۱۱۱، قم ۱۴۰۴.
۳.۴ - شیخ اشراقشیخ شهابالدین سهروردی ، معروف به شیخ اشراق، در کتاب المشارع و المطارحات [۳۱]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۱۵، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۵۵ ش.
با بیان قاعده «ضدّ الواحدِ واحدٌ» چنین نتیجه گرفته که تضاد حقیقی تنها میان اعراض است و حتی عرضیات نیز متضاد نیستند، مثلاً سفیدی و سیاهی متضادند، ولی سفید و سیاه متضاد نیستند، زیرا سفید و سیاه از لحاظ مشتقبودن، جهات بیشماری دارند، در حالی که سفیدی و سیاهی واحد به معنای حقیقیاند و بنابر قاعده مذکور، تضاد حقیقی تنها میان سفیدی و سیاهی است. [۳۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۲، ص۱۱۴، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
[۳۳]
غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۱، تهران ۱۳۶۶ ش.
ابن سینا [۳۴]
ابن سینا، الشفاء، ج۲، ص۳۰۸ـ۳۰۹، الالهیات، چاپ ابراهیم مدکور، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
نیز این قاعده را به این معنا که تضاد تنها میان دو امر است، مطرح کرده است.۴ - صدرالدین شیرازیصدرالدین شیرازی در اسفار [۳۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۲، ص۱۱۳ـ ۱۱۵، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
قید جنس قریب را به تعریف تضاد اضافه کرده است.به نظر او، یکی از شرایط تضاد این است که هر دو متضاد تحت یک جنس قریب باشند. به عبارت دیگر، تضاد در حقیقت در صوَر نوعیه و فصول اخیر مربوط به جنس واحد است، همچنانکه استقرا بر آن دلالت دارد. به همین دلیل، وی تقابل خیر و شر را از نوع تقابل تضاد نمیداند. ۴.۱ - علامه طباطبائیبه گزارش علامه طباطبائی ، [۳۶]
محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ج۱، ص۱۵۱، چاپ عبداللّه نورانی، قم ۱۳۶۲ ش.
این قید را مشائیان به تعریف تضاد افزودهاند.شیخ شهابالدین سهروردی [۳۷]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، کتاب المشارع و المطارحات، ص۴۶۶ـ۴۶۷، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۵۵ ش.
قید جنس قریب را در تعریف تقابل تضاد نیاورده و به همین سبب خیر و شر را متضاد دانسته است.علامه طباطبائی در نهایة الحکمة [۳۸]
محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ص ۱۵۱ـ۱۵۳، چاپ عبداللّه نورانی، قم ۱۳۶۲ ش.
تعریفی از تضاد عرضه کرده که جامع تمام قیود و عناصری است که فلاسفه قبل از وی ذکر کردهاند.به نظر او، دو متضاد دو امر وجودیاند غیر از دو متضایف ، و بر موضوع واحدی وارد میشوند. همچنین تقابل تضاد میان دو نوع ، تحت جنس قریب از مقولات عرضی واقع میشود و حتی میان دو عرضی نیز تضاد حقیقی وجود ندارد. به نظر وی، [۳۹]
محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ج۱، ص۱۵۲ـ ۱۵۳، چاپ عبداللّه نورانی، قم ۱۳۶۲ ش.
بین این دو امر وجودی نهایت خلاف و بُعد هست و این قید نشان میدهد که هیچ شیئی نمیتواند بیش از یک ضد داشته باشد.۵ - تضاد در قضایاتضاد در قضایا از انواع تقابل در قضایا و قسیم «تداخل» و «تناقض» و «داخل تحت تضاد» است. ۳.۱ - ارسطوارسطو در کتاب عبارت [۴۰]
ارسطو، منطق ارسطو، ج۱، ص۱۰۵، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
تضاد در قضایا را اینگونه تعریف کرده است که اگر بر معنایی کلی ، حکم کلی شود، به این نحو که شیئی (محمولی) برای آن یا موجود است یا موجود نیست، آنگاه دو حکم متضاد خواهیم داشت.مقصود از حکم کلی بر معنای کلی، مانند چنین قضایایی است : «هر انسانی سفید است» و «هیچ انسانی سفید نیست». به عبارت دیگر، هرگاه موضوع و محمول دو قضیه واحد و کلی باشند و حکم نیز در این قضایا کلی باشد و اختلاف فقط در سلب و ایجاب باشد، آن دو قضیه متضادند. اما هنگامی که بر معنای کلی حکمی غیرکلی شود، دو حکم، متضاد نیستند، هرچند دو امری که در مورد آن استدلال میشود، گاهی ممکن است متضاد باشند. مقصود از حکم غیرکلی بر معنای کلی، قضایایی است همچون : «انسان سفید است» و «انسان سفید نیست». قضایای متضاد، اجتماع در صدق ندارند، ولی رفع کذبی آنها ممکن است. به عبارت دیگر، هر دو نمیتوانند صادق باشند، اما کاذب بودن آنها ممکن است. [۴۱]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۳، ص۴۶ـ۴۷، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
تضاد در قضایا کاملاً صوری است، به همین دلیل ارسطو دو قضیه مهمله را هر چند در مواد متضاد باشند و اجتماع صدقی نداشته باشند متضاد ندانسته است، زیرا این عدم اجتماع به ساختار و صورت دو قضیه باز نمیگردد، مانند «انسان حیوان است» و «انسان حیوان نیست»، که هر چند از لحاظ مادّه اجتماع صدقی ندارند، از لحاظ صوری نمیتوان آنها را متضاد دانست. ۶ - تضاد منطقیاز آنجا که اینگونه تضاد در حوزه قضایا و نسبت بین آنها مطرح میشود و در آن تنها صورت و ساختار قضایا در نظر گرفته میشود، اصطلاحی منطقی به شمار میآید و میتوان آن را «تضاد منطقی» دانست. مبحث «تضاد در قضایا» در منطق و فلسفه اسلامی تغییری نکرده و در کتب رایج منطق همان تعریف ارسطو از تضاد، بدون کم و کاست، آمده است. [۴۲]
ابن سینا، المنطق، ج۱، فن ۳، ص۴۵ـ۵۳، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
۷ - تضاد به معنای ناسازگاریمرتضی مطهری در کتاب اصل تضاد در فلسفه اسلامی تضاد در مفاهیم و قضایا را مربوط به حوزه شناخت دانسته و قسمی دیگر از تضاد را، که به معنای ناسازگاری است، مطرح کرده است. به نظر او، [۴۳]
مرتضی مطهری، اصل تضاد در فلسفه اسلامی، ج۱، ص۳۴ـ ۳۵، (تهران) : انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، (بی تا).
این ناسازگاری، ناسازگاری بعد از موجودبودن است نه ناسازگاری در موجودبودن؛ یعنی هر دو ضد، اجتماع در وجود پیدا میکنند و در حالی که هر دو در آن واحد وجود دارند، با یکدیگر ناسازگارند و هر یک دیگری را معدوم یا اثر آن را خنثی' میکند.مطهری این قسم از تضاد را با تضادی که حکما و منطقیان در بحث از اقسام تقابل و به معنای امتناع اجتماع دو طرفِ تضاد در وجود مطرح میکنند، متفاوت دانسته است. به اعتقاد وی، [۴۴]
مرتضی مطهری، اصل تضاد در فلسفه اسلامی، ج۱، ص۱۲، (تهران) : انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، (بی تا).
آنچه حکمای اسلامی در بحث خیر و شر درباره تضاد نگاشتهاند، تضاد به معنای اخیر است، لذا اگر در بحث خیر و شر گفتهاند: «اگر تضاد نبود، هیچ پدیدهای پدید نمیآمد» یا «فیض وجود جاری نمیشد»، مقصود همین معنا از تضاد است.مطهری در توضیح این معنا از تضاد به اقوال صدرالدین شیرازی [۴۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۲، ص۷۰ـ۷۱، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
و شیخ اشراق [۴۶]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، کتاب المشارع و المطارحات، ص۴۶۶ـ۴۶۷، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۵۵ ش.
استناد کرده است، در حالی که این دو فیلسوف تضاد را در باب خیر و شر به معنای «تضاد در مفاهیم» به کار بردهاند. [۴۷]
غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ج۱، ص۱۶۲ـ۱۶۳، تهران ۱۳۶۶ ش.
۷.۱ - تضاد منطقی یا فلسفیبرخی از متفکران معاصر، به پیروی از مطهری، این نوع تضاد را در بحث از انواع تضاد آورده و تقابل تضاد را به دو قسم منطقی و فلسفی تقسیم نموده و این نوع تضاد را تضاد فلسفی نامیدهاند، [۴۸]
عبدالکریم سروش، نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی، ج۱، ص۲۸ـ۲۹، به ضمیمه نقدی بر روش شناخت، تهران ۱۳۵۷ ش.
اما با اندکی تأمل روشن میشود که «تضاد در مفاهیم» نیز از اقسام تضاد فلسفی است و در فلسفه قدیم نیز همین معنا از تضاد به عنوان تضاد در فلسفه مورد بحث قرار گرفته است، زیرا تضاد از انواع تقابل است و تقابل از ملحقات غیریت، و غیریت از لواحق کثرت است و واحد و کثیر از تقسیمات اولیه وجودند و از مباحث اصلی امور عامه به شمار میآیند، ازینرو نمیتوان آن را تضاد منطقی خواند. [۴۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۲، ص۱۰۰، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
[۵۰]
غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
۸ - فهرست منابع(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، تهران ۱۳۶۶ ش. (۲) ابن سینا، الشفاء، الالهیات، چاپ ابراهیم مدکور، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۴۰۴. (۳) ابن سینا، المنطق، ج ۱، الفن الثانی: المقولات، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹، الفن الثالث: العبارة، چاپ ابراهیم مدکور و محمود خضیری، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۴۰۵. (۴) ارسطو، منطق ارسطو، چاپ عبدالرحمان بدوی، بیروت ۱۹۸۰. (۵) ارسطو، ۱۹۹۳، مابعدالطبیعة. (۵) بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ ش. (۶) محمد خوانساری، فرهنگ اصطلاحات منطقی، تهران ۱۳۷۶ ش. (۷) عبدالکریم سروش، نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی، به ضمیمه نقدی بر روش شناخت، تهران ۱۳۵۷ ش. (۸) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۵۵ ش. (۹) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا). (۱۰) محمدحسین طباطبائی، بدایة الحکمة، قم ۱۴۰۴. (۱۱) محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، چاپ عبداللّه نورانی، قم ۱۳۶۲ ش. (۱۲) حسن بن یوسف علامه حلّی، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، قم ۱۳۶۳ ش. (۱۳) محمد بن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، چاپ محمدتقی دانش پژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰. (۱۴) مرتضی مطهری، اصل تضاد در فلسفه اسلامی، (تهران) : انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، (بی تا). (۱۵) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۷ ش؛ ۹ - پانویس
۱۰ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تضاد علم منطق»، شماره۳۵۹۴. |